کسریکسری، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
عشق بین من و باباییعشق بین من و بابایی، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

نی نی کسری

درهم برهم

من و دادا کاوه و مبینا و امین شنیدین میگن اینقدر شیطونه که از دیوار صاف بالا میره ؟؟؟ حالا ببینین .... قیافه اقا کسری بعد از تعطیلات 3 روزه که به لرستان داشتیم..... با دماغ و لپ های سوخته که اینجا پماد سوختگی زده.... به به اینم ماهی هایی که اونجا همه کوچیک و بزرگ سید کردند... ...
12 مرداد 1394

بیست ماهگی

باغ بانوان  پارک زرین شهر و شیطنت های جنابعالی با آقاجون یه خواب نااااز بعد از کلی شیطونی چقدر میچسبه... خونه آقاجون اینم از پسر خاله کاوه با سر کچلش ... خونه آقاجون خخخخخخ بیچاره خرگوش بدبخت زیر دست آقا کسری ...... اینم از شیطنت هات با بابایی ...
26 ارديبهشت 1394

سال نو مبارک

کوچولوی مامان سال نوت مبارک یکمی با تاخیر اومدم اما خوب بالاخره اومدم عید امسال یعنی سال 1394  اولین عیدیه که شما با پاهای خودت میری عید دیدنی خونه اقوام این چند روز تعطیلات اول عید را اصفهان بودیم و کلی مهمونی رفتیم خونه فامیلهای بابایی و فامیلهای مادری مامانی تعطیلات آخر عید را هم رفتیم کاشان و نیاسر دیدار اقوام پدری مامانی خیلی خوب بود و خوش گذشت روز 13 بدر هم عموهات اومدن نیاسر و 13 را اونجا گذروندیم. فقط روز آخر که میخواستیم بیایم خونه وقتی شما بقل بابایی بودی و داشتیم از پله های آبشار میومدیم پایین, بابایی یهویی پاش لیز خورد و باهم افتادین زمین. شما دقیقا وسط پیشانیت زخم شد و کلی باد کرده ب...
16 فروردين 1394

کسری یک سال و نیمه شد

عسلک مامان یک سال و نیمگیت مبارک عشق من دیگه یک سال و نیمه شدی یعنی کلی شیطنت به شیطنت هات اضافه شد با وارد شدن به 18 ماهگیت دیگه اجازه نمیدی مای بی بیت کنیم. اگه بزور هم مای بیبیت کنیم شلوارت را در میاری و اینقدر جیغ میزنی و جیش جیش میکنی که ما مجبور میشیم مای بیبیت را باز کنیم, خوب کم و بیش جیشت را میگی ولی خوب ما هم همینطور 10 دقیقه به 10 دقیقه باید بهت بگیم کسری جیش نداری ؟؟؟    که شما هم همیشه جواب میدی نهههههه     ولی آخرش میبریمت حیاط و به بهانه های مختلف که مثلا جیش کن روی گلهای باغچه جیش کن لوسی (به گربه میگی لوسی ) ببینه و خلاصه کلی ترفند دیگه تا جیش کنی.... دیگه کاملا دندونات در اومد...
24 اسفند 1393

خونه تکونی

عسل من دیگه چیزی به عید نمونده داریم به سال یک هزار و سیصد و نود و چهار نزدیک میشیم... الان همه در تکاپو هستن که خریدهای عیدشون را بکنن یا خونه تکونی ها شروع شده و همه مشغولند.. خونه ماهم مثل بقیه خونه ها همین وضع را داره.. البته قرار بود خونمون تا عید آماده بشه و بریم خونه خودمون اما دیگه نشد انشالله بعد عید دیگه... دیروز بابایی رفت که حیاط خونه را که پر از برگ شده بود را تمیز کنه و شما هم از خدا خواسته کفش و کلاه کردی و رفتی کمک بابایی خیلی هم بهت خوش گذشت... اینم از عاقبتش ...
2 اسفند 1393

شیطونک

جوجو کوچولوی مامانی ... الهی مامانی قربون اون قدت بشه جیگرررررر... دقیقا از وقتی که وارد یک سال و شش ماهگیت شدی شیطنت هات 100 برابر شده .... الان دیگه دستت به دستگیره در ها میرسه و مدام باهات درگیری داریم و باید همه در ها را از دستت قفل کنیم و اگه یه دقیقه ازت قافل بشیم میری یه جایی و یه خرابکاری میکنی... دیگه هر کلمه ای که بهت میگیم تکرار میکنی که البته خیلی هاش را به زبون خودت میگی و ما کلی بهت میخندیم... دیگه به کاوه نمیگی آبه میگی دادا به پرنیان میگی بنیا به عمو کاظم میگی آسم و خیلی حرفهای قشنگ دیگه.... از اینکه خدا تو را بهمون داد واقعا ازش تشکر میکنم و هزار بار شک...
28 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی کسری می باشد